وقتی ردیفی از نخل نمی داند چشمانت را

و ردیفی از تابلوهای ممنوع

این باغ گریه می خواهد    و می خواهد بنویسد

اما عرقهایی که می ریزد       نشئگی خودکاری است

که کاری به نوشته های من ندارد

زیبائی ات را پنهان کرده ای     و امیر من

همین جا مرد    زیر  قد نه چندان بلندت

تیرهایی که برق به تنم می زد         و می زند  تشری     تلنگری

و گری که می گیرد     در چشمانم          گیر می کند         بارانی زیر پوستم

و هستی ام بی هست        می شکند           خونی ندارد

که تو پشت می کوبی                ببین         صدایی نیست

چه می گویم       به تو که ریخته ای

همه آنچه آب بود      روی پلکهایم و این ب        که به تو نمی رسد

و آ     آه می کشد   می نشیند

میان درون من    بر من        و از من  می شود  آویزان

هلویی که توئی     شیرین     ترش     و صدایی که می ترکد   از میان کودکم

می شنوی لی لی زیر لیمو      دودی است و دوستی       اَی ....

بارانی که پائین می ریزد      روی برگهای من می سوزد

و شکلهایی از یک سایه           پشت مرا می کشد        بار این تن

 

۸۹/۶/۸

پکی  از  تو می گیرم

و رنگی را به لبهای تو می دهم

در تناسخ تن خود گم می شوم

و تو نسخه ی اندام مرا می پیچی

در حالی که خدای را به خلوت دعوت می کنم

کم کم می دانم              تکراری شده ای

کره کره های خیانت ات را پائین بکش

اشتباه نکن

دردهایی هست که در نور پیدا نمی شود

ناله هایی از جنس جنون من و تو

امشب من با هفتاد میلیون تن تو هم خوابه ام

نگاه کن

خدایانت به دستهای بر آماسیده ات می خندند

آنها را بر پستانهایم واگذار

 مردانگی ات را به خیابان  مسپار

آنگاه که زنانگی ام     انتظار سی و اندی ساله دارد

 این چنین لب تمسخر فرزندانت مباش

تلفظ مخملی دست تو           پنجی باژگونه نیست

از صفهای  پیرزنان       نخواهی ستاند آن را

سکوت کن

دمی         از سیگارت هنوز باقی مانده

گم که می کنم خودکارم را

یا که به گوش نمی دهم دوستم را

یا که کلیدم را دسته       جایِ در رو می گذارم

همه اش او می گوید    

کسی  هیچ نیست        هیچ   کسی نیست          هیچ کس نیست

روی ناخن هایم          سبز           قرمز         آبی

عباراتی که ذهنم را می بوید

عبادت من این است

بوی ناخنهایم روی دست تو جا بماند

گوش به تو نمی دهم     همه اش بگویی

یکی هست

من این همه لبهایم منتطرند

تا به شمارش دگمه هایت بالا روم

آنگونه که به هفت یقه ات نزدیک تر شوم

تمام ظرفها را هم که بشویم

پاک نمی شود

نامم        اگر که انتخاب می کردم

تا تو عاشقانه تر باشی